ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
دلم تنگ است و دلتنگاند دلتنگان و دلریشان
شب قدر است لبخندی بزن، مولای درویشان
اگر همسو نمیگردند با فریادهای تو
نمیگریند دلریشان، نمیچرخند درویشان
هنوز آن سوی دنیا قدر خوبی را نمیفهمند
فراواناند بدخواهان و بسیارند بدکیشان
رها از خود شدم آن قدر این شبها که پنداری
نه با بیگانگانم نسبتی باشد نه با خویشان
به مرگ زندگی... من مرگ را هم زندگی کردم
جدا از زندگانی کردن این مرگاندیشان
شب قدر است لبخندی بزن تا عید فطر من
تبسم عیدی من باد، بادا عیدی ایشان
مجتبیٰ فرد
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1394 ساعت 01:44