ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
در مدرسه و صومعه بسیار دویدم
از علم و عمل، چاشنی عشق ندیدم
تحقیق نمودم، چه مسائل، چه دلایل
حرفی که دهد بوی ز عشقی نشنیدم
در ظلمت اوراق سیهشان همه عمر
صد چشمه نظر کردم و آبی نچشیدم
تقلید و جدل را همه آماده و حاضر
کاین حرف که گفتی به فلان حاشیه دیدم
این مسالهدانان، همه حمّال کتابند
گردیدم و زین قوم، به مردی نرسیدم
غرقند به دریای ریا و حسد و بخل
با عشق بپیوستم و زیشان ببریدم
دیدم که هماین گفت و شنودست و دگر هیچ
باز آمدم و رخت به میخانه کشیدم
ما صافدلان دُردکش بزم الستیم
با نغمه و می، لب به لب و دست به دستیم
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1394 ساعت 09:45