ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
باغها در خویش میخواهند مدفونم کنند
تا درختان هم... چو یاران پنجه در خونم کنند
کاش در باغ زمین هم میوهی ممنوعه بود
بلکه آدمها از این ویرانه بیرونم کنند
عشق نایاب است اینجا گر چه لیلیهای شهر
با فریب رنگ میخواهند مجنونم کنند
بگذر از خیر حسابم با کرامالکاتبین
امر کن فکری به حال زار اکنونم کنند
گوشهی ویرانهام امشب درختی سبز شد
باغها در خویش میخواهند مدفونم کنند
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1394 ساعت 14:34