ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
رفتن همیشه جملهای کوتاه و مختوم است
یک عمر اما باز خوانی میشود مریم
رفتن همیشه مثل مرگ دوستی نزدیک
منطق ندارد ناگهانی میشود، مریم
رفتی که برگردی ولی رفتی که رفتی
من دنبال تو کوچه به کوچه راه افتادم
سگپرسههایم در مسیر رفتنت دارد
تبدیلِ به بیخانمانی میشود، مریم
هر گاه احوال تو را از تخت میپرسم
یک پاسخ بیربط و مبهم میدهد انگار
دارد تمام خاطراتت در خیال تخت
با بوی عطرت بایگانی میشود مریم
هر شب کسی لاغرتر از خود پا به پای ماه
تا صبح از خود میتراشد بوسههایت را
شبزندهداریهای شعر و چایی و سیگار
هی گونههایم استخوانی میشود، مریم
چشمت مرا میبندد اما چشمهایم باز
پایان باز چشمهایت را نمیبیند
بیچشمهایت قصهی بانوی بیشاعر
چه قصهی بیقهرمانی میشود، مریم
از اولش هم گفته بودم آخرش گنگ است
این محتوای ویژه فرمی ویژه میخواهد
از اولش هم گفته بودم داستان ما
در نوع خود بد داستانی میشود، مریم
تو با غزلهایت عسلهایت بغلهایت
با هر که باشی سعدی شیراز خواهد شد
در بینتان هر روز یک شعر و دو تا بوسه
منجر به بازی زبانی میشود مریم
من خوب میدانم تو با هر کس که میخندی
مثل من از او قولهای خیس میگیری
من خوب میدانم چه میگویم، چه میگویم؟
آدم هماین طوری روانی میشود مریم!
به شعرهایم گفتهام هر جا که اسمی از
مریم شنیدید آخرین تصویرتان آنجاست
موضوع شعر دیگری هستی ولی اسمت
با شعر من دارد جهانی میشود، مریم
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 6 مردادماه سال 1394 ساعت 23:50