-
نفیسه سادات موسوی
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 00:50
تو که مجنون نشدی تا بشوم لیلا من روز و شب غرق سخن با همگان، الا من! حتماً اینگونه نوشتند که: «با هم نشویم» ور نه کو فاصلهای از لب سرخت تا من؟ عطر مردانهی پیراهن تو کشت مرا لرزه افتاد سراپام و شدم رسوا من! اعتمادم به تو از هر بشری بیشتر است وقت اثبات رسیدهست دگر، حالا من... کم کن این فاصله را، هیچ مراعات نکن! ترس...
-
شاطرعباس صبوحی
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1392 23:18
آسمان گر ز گریبان، قمر آورده برون از گریبان تو، خورشید سر آورده برون به تماشای خط و خال رخ چون قمرت دلم از روزنهی دیده، سر آورده برون از بناگوش و خط سبز تو بس در عجبم کز کجا برگ گلی مُشک تَر آورده برون کوری منکر شقّالقمر ختم رسل ابرویت معجز شقّالقمر آورده برون سرو قد، سین زنخدان تو دیدم، گفتم چشم بد دور، که سروی...
-
علی حیاتبخش
شنبه 19 بهمنماه سال 1392 23:58
گیرم فراموشت کنم، در گیرودار روزها اما چه با قلبم کنم؟ با دردها، با سوزها گیرم که خاموشت کنم با اشکهای خود، ولی من را به آتش میکِشد دلداری دلسوزها با شوق یک فردای خوش، راحت نفس خواهم کشید اما اگر رخصت دهد این بغض ِاز دیروزها راهی به پهنای جهان هم باز باشد باز هم پابند بام خویشتن هستند دستآموزها فتح بلندای وصال،...
-
علیرضا رجبعلیزاده
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1392 00:00
زخمهایی هست با آدم که گاهی پیش او مرگ حتی مرگ میجوید پناهی پیش او زخمهایی مثل «تنهایی» که خیلی کوچکست حرف دیگر زخمها خواهی نخواهی پیش او ...
-
بهمن صباغزاده
شنبه 5 بهمنماه سال 1392 23:59
لباس تور، تن کرده درختان خیابان را عروس برف، زیبا کرده این شبها خراسان را برای دستِ گرمت را گرفتن فرصت خوبیست از این رو دوست دارم سردی فصل زمستان را لباس گرم میپوشیم و با هم راه میافتیم مسیر باغ ملی سوی خود خواندهست مستان را تو محو گفتوگوی برفها و کفشها هستی به شوخی میتکانم بر سرت برف درختان را لبو لبسوز و...
-
شاطرعباس صبوحی
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1392 23:45
صبر در عشق تو جانا هله تا چند کنم؟ من که مُردم ز غمت حوصله تا چند کنم؟ تا سر زلف پریشان تو دیدم، گفتم از پریشانی خاطر، گله تا چند کنم؟ روزگاریست که با زلف تو در کشمکشم پنجه در پنجهی یک سلسله تا چند کنم؟ به امیدی که بیفتم عقب محمل دوست جای در جلد سگ قافله تا چند کنم؟ گاهِ قربانی جانست به تقصیر نگاه به طواف حرمت...
-
حسین شاهزیدی
سهشنبه 24 دیماه سال 1392 05:05
در باغ محبت قفسی نیز مرا بس در دام فتد آنکه اسیر قفسی نیست جمعی نگرانند که از عمر بسی رفت ما خرم از آنیم که از عمر بسی نیست
-
جواد منفرد
پنجشنبه 19 دیماه سال 1392 02:21
تویِ شیرینی، تو اول! قند، دوم میشود مزهی سوهان اعلا پیش تو گم میشود بین قُطاب و گز و نُقلِ محلی ساده است حدس اینکه طعم لبهای تو چندم میشود! روزها رد میشود، چشمت شرابی کهنهتر پلکهایت کمکَمک تبدیلِ به خُم میشود هر کجا ساکن شوی در نقشه، مانند شمال جمعیت آنجا گرفتار تراکم میشود چشمبسته، هر کسی بویت کند توی...
-
اصغر عظیمیمهر
جمعه 13 دیماه سال 1392 22:08
مثل بیماری که بالاجبار خوابش میبرد مرد اگر عاشق شود، دشوار خوابش میبرد میشمارد لحظهها را، گاه اما جای او ساعت دیواری از تکرار خوابش میبرد در میان بسترش تا صبح میپیچد به خویش عاقبت از خستگی ناچار خوابش میبرد جنگ اگر فرسایشی گردد نگهبانان که هیچ در دژ فرماندهی، سردار خوابش میبرد رخوت سکنا گرفتن عالمی دارد که گاه...
-
جواد مزنگی
پنجشنبه 12 دیماه سال 1392 00:47
شادی نکند آن که تو را همدم غم خواست آزرده شود هر که به آزار تو برخاست غم نیست اگر وزوز و چرخ مگسی هست وقتی که خدا با همهی قدرتش اینجاست آلوده نخواهد شدن آن دل که تو داری چون قلب تو هم قامت و هم وسعت دریاست ترکیب تو با حس خداوند، قشنگ است پیوند تو با خانهی خورشید چه زیباست غمگین مشو از حملهی تاریکی این شهر در دست...
-
محمد شیخی
سهشنبه 10 دیماه سال 1392 14:37
شاعر تو را دید و غم خود باز یادش رفت شعر کبوتر با کبوتر باز... یادش رفت پرواز گیسوی رهایت را کبوتر دید شرمنده شد از کار خود، پرواز یادش رفت چشمان تو مانند دریایی جدا از هم موسی تو را وقتی که دید اعجاز یادش رفت عطر تنت خوشبوتر از باغ ارم... حافظ با عطر تو مجنون شد و شیراز یادش رفت حتی بنان از دوریت دلتنگ و محزون است...
-
امیر مرزبان
جمعه 6 دیماه سال 1392 00:17
چادرت خاکی شده، برگرد! اینجا نیستم چند سالی میشود تنهای تنها نیستم خواهرم میگفت: دخترخاله چشمانش به در… من جنون دارم، ولی از آنِ لیلا نیستم مانده پای بیقراریهای تلخش سالها کاش بودم، خندهای میکرد، اما نیستم! گفته بودی چشمهایت… خوب خواهد شد عزیز! با هماین شنها تیمم کن! مسیحا نیستم؟! رود هستم، کوه هستم، دشت...
-
مجید تال
پنجشنبه 5 دیماه سال 1392 00:01
تا کی به تو از دور سلامی برسانم از تو خبری نیست برادر نگرانم در میزند این بار کسی... از هیجانم... شاید که تو برگشتهای، ای پارهی جانم یک روز به یعقوب اگر جامه رسیده حالا به من از سوی رضا نامه رسیده • ای کاش که از تو خبری داشته باشم در آتش عشق تو پَری داشته باشم باید به خراسان سفری داشته باشم در راه به قم هم نظری...
-
عماد خراسانی
سهشنبه 3 دیماه سال 1392 14:05
ای کاش چو پروانه پری داشته باشم تا گاه به کویت گذری داشته باشم گر دولت دیدار تو در خانه ندارم ای کاش که در رهگذری داشته باشم از فیض حضور تو اگر دورم و محروم از دور به رویت نظری داشته باشم گویند که یار دگری جوی و ندانند بایست که قلب دگری داشته باشم از بلهوسیها هوسی مانده نگارا وان این که به پای تو سری داشته باشم...
-
صباحی بیگدلی
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 23:12
مگذار که دور از رُخت ای یار بمیرم یک ره بگُذر بر من و بگذار بمیرم میرم به قفس بهتر از آنست که در باغ از طعنهی مرغان گرفتار بمیرم گفتی به تو گر بگذرم، از شوق بمیری قربان سرت، بگذر و بگذار بمیرم دیوار و در کوی تو باشد به نظر، کاش بی روی تو چون روی به دیوار بمیرم میمیرم و از مردن من آگهیاش نیست یا رب که دعا کرد...
-
حسین زحمتکش
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1392 23:07
از بس که رفتی زیر دین روسریها در وصف تو ماندند، حامد عسکریها! محجوبیات رفته به دخترهای حوزه ناز و ادایت هم به دختر بندریها! تا دختر اردیبهشت روستایی... بیچاره شهریها و ما شهریوریها میبردی ام تا فصل گلچینی قمصر با دامن گلدارتان این آخریها
-
بهمن صباغزاده
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 22:19
امشب به حکم چشم تو چشمان من، تَر است من عاشق تو هستم و این غم، مقدّر است هر چند خندههای تو دل میبَرَد ولی اینگونه اخمکردنت ای ماه، محشر است حرفی بزن که باز دلم را تکان دهی چیزی بگو، گلم، دل من زودباور است یک عمر گِرد خانهات این دل طواف کرد انگار این پرندهی وحشی، کبوتر است اردیبهشت پُرگل شیراز سینهات باری، غزل...
-
مریم جعفری آذرمانی
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 00:12
نقابهای ستم بیشمار خواهد شد تمام آینهها استتار خواهد شد فقط به کوریِ چشم ستاره هم که شدهست نگاهِ سوخته قانونگزار خواهد شد شبِ محاسبه، معیار، سال نوری نیست چرا که غلظتِ ظلمت عیار خواهد شد گمان نکن که طبیعت به دادمان برسد همین درخت زمینگیر، دار خواهد شد اگرچه او که بریدهست نای دریا را به تنگنای نفس هم دچار خواهد...
-
ناصر حامدی
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 00:16
پنهان شده در جانی و از جان و جهان دور جان تو مباد از من بی نام و نشان دور ای چشم و دهان تو سزاوار ستایش هر چیز به جز بوسه از آن چشم و دهان دور شیرینی اگر هست از اعجاز لب توست تلخی شود از آن لب شیرین و جوان دور انگار که هر گونهی تو باغ اناریست حیف است اگر باشد از آن گونه دهان دور پیراهنی از بوسه خدا بر تنمان کرد جز...
-
انسیه سادات هاشمی
یکشنبه 17 آذرماه سال 1392 00:03
گر عشق قرار است فرنگی باشد بهتر که نصیبت دل سنگی باشد من عاشقِ عاشق شدنِ فرهادم حتی اگر این عشق، کلنگی باشد
-
مهدی افضلیگروه
شنبه 16 آذرماه سال 1392 08:16
پس بزن روسریات را، غم پنهانی را، رو کن آن جنگل بارانی طوفانی را مو پریشان کن و بگذار پریشان باشد لحظهای درک کنی حس پریشانی را لب تو شعر قشنگیست که من میدانم دو سه بیتی بگو آن سبک خراسانی را روی تو سکهی ماهست، نگاهی، گاهی درهمی خرج کن آن سکهی کرمانی را لب میگون قشنگت صلواتیست به عشق خندهای ختم کن این حسرت...
-
مریم جعفری آذرمانی
جمعه 15 آذرماه سال 1392 12:08
دارد میآید! پس کلاهت را، محکمترش کن تا نیفتادهست حافظ! چه میدانی؟ مواظب باش! کارت به ناشرها نیفتادهست سعدی! بگردم! بعدِ چندین قرن، سادهنویسان دورهات کردند افسوس برعکسِ گلستانت، تصویرهاشان جا نیفتادهست در شعرها نظم و نظامی نیست؛ الیاس خان! گنجِ تو رنجت شد یا در سرِ مجنون محبت نیست، یا در دلِ لیلا نیفتادهست هر...
-
مهدی ذوالقدر
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1392 03:25
از همآن روزی که در باران سوارم کردهای با نگاهت هیچ میدانی چه کارم کردهای؟ با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولی با همآن یک لحظه عمری بیقرارم کردهای جرعهای لبخند گیرا – از شراب جامدت بر دلم پاشیدهای - دانم- خمارم کردهای موج مویت بُرده و غرق خیالم کرده است روسری روی سرت بود و دچارم کردهای! تازه فهمیدم که حافظ...
-
مریم جعفری آذرمانی
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 02:48
یقیناً هر آنجا که حاضر شمایید عیارِ صداقت ـ به ظاهرـ شمایید که جای ریا هست و هستید در آن که تزویر، کفر است و کافر شمایید اگر خوب اگر بد، جوابِ شما بو ـ ـ دُ من هر چه کردم مقصّر شمایید بمانید سرگرمِ نو کردنِ خود من آینده هستم معاصر شمایید فقط ماندهام بار و بندیلتان را چرا من ببندم؟ مسافر شمایید
-
علیمحمّد محمّدی
شنبه 9 آذرماه سال 1392 03:41
جز هماین سرزنشِ خویش، چه از دست دلم میآید؟ وقتی از دست من، این گونه دو ابروت، به هم میآید! آسمانم به زمین میرسد از بستن پلک ترِ تو و به تاراج خوشیهای دلم، لشگر غم میآید بعد از آن حادثهی تلخ که آن گونه تو را رنجانید دیگر از عشق گریزانم و از خویش، بدم میآید «الف»ی بودم و از غصّهی نادیدن تو، «دال» شدم نوبت ماست،...
-
اصغر عظیمیمهر
جمعه 8 آذرماه سال 1392 01:58
ارتباطی ساده و بیدردسر میخواستی رازداری مطمئن از هر نظر میخواستی عاشقی با چشم و گوش بسته منظور تو بود؟ یا غلامی گیج و لال و کور و کر میخواستی؟ بوسه نه! همخوابه نه! حتی قراری ساده نه! دفتری از خاطرات بیخطر میخواستی! سنِّ من از این ادا اطوارها دیگر گذشت مردِ کامل بودم اما تو پسر میخواستی گفته بودم کار من عمری...
-
صالح سجادی
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1392 03:00
از خوبها بریده و بد جمع میکند مردی که از زمانه، حسد جمع میکند در صفر ضرب کرده خودش را و سالهاست هی بر سر نتیجه، عدد جمع میکند تا از زمین پلی بزند بر ستارهها از چشمهای بسته، رصد جمع میکند او یک روانیست که در کوچههای شهر هر توپ را که میترکد جمع میکند او اعتقاد دارد انسان نمرده است با اینکه کوچهکوچه جسد جمع...
-
مژگان عباسلو
دوشنبه 4 آذرماه سال 1392 01:54
سفر، بهانهی عاشقهاست برای دور شدن گاهی همیشه فاصله هم بد نیست، کمی صبور شدن گاهی… میان بیشهی این نزدیک، اگرچه ببر فراوان است برای آهوی دور از جفت ولی جسور شدن گاهی… چه بوی پیرهنی وقتی تو را دوباره نخواهم دید چه اتفاق خوشایندیست، ببین که کور شدن گاهی خیال کن که من آن ماهی، خیال کن که من آن ماهم که دل زدهست به...
-
محمدکاظم کاظمی
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 15:47
مریز آبروی سرازیرِ ما را به ما بازده، نان و انجیر ما را خدایا! اگر دستبند تجمّل نمیبست دست کمانگیر ما را کسی تا قیامت نمیکرد پیدا از آن گوشهی کهکشان تیرِ ما را ولی خسته بودیم و یاران همدل به نانی گرفتند شمشیر ما را ولی خسته بودیم و میبرد طوفان تمام شکوه اساطیر ما را طلا را که مس کرد، دیگر ندانم چه خاصیّتی بود...
-
محسن رضوانی
شنبه 2 آذرماه سال 1392 23:18
خاطرش جمع و دلش قرص و خیالش تخت است هرکه تسخیر کُنَد قلب تو را خوشبخت است بس که پُر کرده شمیم نفَست «شمران» را بین آزادی و دربند، گزینش سخت است