-
هادی فردوسی
شنبه 9 فروردینماه سال 1393 00:59
از لحظهی داغدیدنت، هیچ ندید از صحنهی پر کشیدنت، هیچ ندید رفتی و هنوز اشک خون میبارد چشمی که به جز ندیدنت، هیچ ندید
-
مجتبی صادقی
شنبه 9 فروردینماه سال 1393 00:58
شکستنیتر از آنم که سنگ برداری و یا به خاطرهای دیرسال بسپاری تویی که میروی از پیش من، نمیدانم چهقدر از من و حال دلم خبر داری؟ من و دل و غزلم سالهاست زندانیم در این اتاقک مرطوب چاردیواری گره زدند مرا مثل عنکبوتی پیر به تار حوصلهی روزهای تکراری • مرا بگیر و تماشا کن و سپس بشکن همیشه آینه پیدا نمیکنی... آری...
-
محمدتقی اکبری
جمعه 8 فروردینماه سال 1393 03:00
ما، آب صدا کرده و آتش بارید ما، یار طلب کرده و دشمن آمد
-
امیر سهرابی
جمعه 8 فروردینماه سال 1393 02:59
هر چه چشمان تو خوشمنظره و گیراتر سرم آن قدر که پایین برود، بالاتر عشق را بیشتر از پیش بلد خواهم بود خطّ ابروی تو هر قدر شود خواناتر مو پریشان کن و پیشانی خود ابری کن آسمان هر چه به هم ریختهتر زیباتر پاسخ اخم اگر خنده شود شیرین است عاشق هر قدر که دیوانه شود داناتر پرچم فتح تو بر شهر دلم بالا رفت سلطنت با رأی مردم...
-
آن کوچه، خیابان شده است
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1393 14:10
از اینجا هم میتوانید به کوچهی معشوقه سر بزنید: www.mahrooian.ir
-
علیرضا قزوه
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1393 01:30
تا دیدهی دل واکردیم، دیدیم خدا پنهان نیست تا تَرک تمنا کردیم، دیدیم قیامت با ماست
-
اصغر عظیمیمهر
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1393 01:29
مست اگر با دست خالی راهی میخانه است احتمالاً در سرش یک فکر بیباکانه است عقل دارم! –بیشتر از آنچه لازم داشتم- هر که از دیوانگی دل میکَند، دیوانه است پیش چشم آشنایان هر چه میخواهی بگو سختی تحقیر پیش مردم بیگانه است راه خود را کج کن و قدری از آنسوتر برو هر کجا دیدی سری آرام روی شانه است من نمیدانم چه سرّی دارد...
-
محمد قهرمان
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 13:15
نمیکاهد اگر از عمر عاشق، وصل مهرویان چرا از خندهی گل، عمر، کمتر میکند شبنم؟
-
محمدتقی اکبری
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 03:17
گفتند که مُلک زال و دستان اینجاست دیدیم که قتلگاه ایشان اینجاست فریاد بزن هر آن چه خواهی، فریاد! اقلیم کَران و شهر کوران اینجاست
-
اصغر عظیمیمهر
سهشنبه 5 فروردینماه سال 1393 18:55
زود میلرزد دلم! این قدر طنازی نکن این چوناین با چشم معصومت هوسبازی نکن یک سوال ساده پرسیدم، جوابش ساده است یا بگو «نه» یا که «آری»، قصهپردازی نکن تا برای دلبری شیرینزبانی کافی است وقت خود را بیش از این صرف زبانبازی نکن حاصل یک عمر در یک لحظه ویران میشود مثل سیل سرکشی خانهبراندازی نکن راه ناهموار و پایم لنگ و...
-
امیر سهرابی
سهشنبه 5 فروردینماه سال 1393 03:23
یک لحظه دلم خواست که پهلوی تو باشم بیمحکمه زندانی بازوی تو باشم پیچیده به پای دل من پیچش مویت تا باز زمینخوردهی گیسوی تو باشم کم بودن اسپند در این شهر سبب شد دلواپس رؤیت شدن روی تو باشم طعم عسل عالی لبهات دلیلیست تا مشتری دائم کندوی تو باشم تو نصف جهانی و همین عامل شُکر است من رفتگری در پل خاجوی تو باشم
-
علیرضا قزوه
سهشنبه 5 فروردینماه سال 1393 00:15
بهار از سمت دانایی، میآید با گل سوسن سراپا چشم خواهد شد زمان، چشم زمین روشن بهاری تازه میآید، پر از سوری پر از سنبل پر از ریحان پر از نعنا، پر از ختمی و آویشن پر از شببو و سنبل طیب و عناب و زبانگنجشک پر از کوکب پر از میخک، پر از لاله پر از لادن بهاری تازه میآید به دستش لالهعباسی گل شیپوری و نرگس شود پیراهن گلشن...
-
فاضل نظری
دوشنبه 4 فروردینماه سال 1393 19:54
بعد یک سال بهار آمده، میبینی که؟ باز تکرار به بار آمده، میبینی که؟ سبزی سجدهی ما را به لبی سرخ فروخت عقل با عشق کنار آمده، می بینی که؟ آن که عمری به کمین بود، به دام افتاده چشم آهو به شکار آمده، میبینی که؟ حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد گل سرخی به مزار آمده، میبینی که؟ غنچهای مژدهی پژمردن خود را آورد بعد یک سال...
-
زهرا دهقان
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1392 09:53
تا تو کمی آجیل بگیری، عید است شمع و گل و اکلیل بگیری، عید است تو اخم کنی، سال پر از پاییز است هر وقت تو تحویل بگیری، عید است
-
ناصر حامدی
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1392 01:07
زیر باران بنشینیم که باران خوب است گم شدن با تو در انبوه خیابان، خوب است با تو بیتابی و بیخوابی و دلمشغولی با تو حال خوش و احوال پریشان، خوب است روبهرویم بنشین و غزلی تازه بخوان اندکی بوسه پس از شعر فراوان، خوب است موی ِخود وا کن و بگذار به رویت برسم گاهگاهی گذر از کفر به ایمان، خوب است • شب ِخوبیست، بگو حال...
-
علیمحمّد محمّدی
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1392 06:07
هوای چشمهایِ من کمی تا قسمتی ابریست ولی چندیست از باران بارآور نشانی نیست دوباره تحت تأثیر هوایِ پُر فشارِ غم دلم یخ میزند اما چه باید کرد؟ چاره چیست؟ نه حرف من که این درد گیاه خشک هر باغ است چهگونه میتوان در قحط آب و روشنایی زیست نمیدانم برایت از کدامین درد بنویسم فقط این را بدان اینجا نفسها هم زمستانیست...
-
نجمه زارع
جمعه 23 اسفندماه سال 1392 04:26
دیدمت چشم تو جا در چشمهای من گرفت آتشی یک لحظه آمد در دلم دامن گرفت آن قدر بیاختیار این اتفاق افتاد که این گناه تازهی من را خدا، گردن گرفت در دلم چیزی فرو میریزد آیا عشق نیست؟ این که در اندام من امروز باریدن گرفت؟ من که هستم؟ او که نامش را نمیدانست و بعد رفت زیر سایه ی یک «مرد» و نام «زن» گرفت روزهای تیره و تاری...
-
حسین جنّتی
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1392 03:07
بیشهای سوخته در قلبِ کویریست، منم وندر آن بیشهی آتشزده شیریست، منم ای فلک! خیره به روئینتنیات چشم مدوز راست در ترکشِ رستم، پَرِ تیریست، منم تا قفس هست مرا لذت آزادی نیست هر کجا در همه آفاق اسیریست، منم زندگی سنگ عظیمیست، ولی میشکند که روان زیرِ پِیاش جوی حقیریست، منم در پِی آبِ حیاتی؟ به خرابات برو - خسته...
-
ناصر حامدی
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 00:31
داغم، ولی به جرعهای از آب قانعم باغم، به روشنایی مهتاب قانعم بیداریام کنار تو ممکن نبوده است حالا به چشمهای تو در خواب قانعم چشم تو صحن مسجدی آرام و دوردست میآیم و به گوشهی محراب قانعم گیسوی تابدار تو تاب از دلم ربود یک عمر با هماین دل بیتاب قانعم شیرین تویی و مبدأ شعرم لبان توست تَر کن لبی که با غزلی ناب قانعم
-
امید صباغنو
شنبه 17 اسفندماه سال 1392 00:49
وقتی که باشی دوست دارم رنجها را هم رنج تو میریزد به پایم گنجها را هم آن قدر دنیا را گرفتار تبات کردی در اشتباه انداختی تبسنجها را هم! تغییر را هر جا که باشی میتوان حس کرد با خنده، شیرین میکنی نارنجها را هم من مُهرهی مار تو را دیدم که هم کیشم مات شکوهات کردهای شطرنجها را هم در منطق محض عددها دستِ دل بُردی!...
-
محمد سلمانی
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1392 01:40
سوختم از تشنگی، ای کاش باران میگرفت در من این احساس بارآور شدن، جان میگرفت میوزید از سمت گیسوی پریشانت، نسیم بی سر و سامانیام آنگاه سامان میگرفت دست من، چنگ توسل میشد و با زلف تو درد خود را مو به مو میگفت و درمان میگرفت کاش میآمد دلم از مکتب چشمان تو درس حکمت، درس عفت، درس عرفان میگرفت کاشکی این دستهای...
-
رضا احسانپور
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 02:54
بغض گلدان لب پنجره را چلچهها میفهمند حال بیحوصلهها را خود بیحوصلهها میفهمند کفنِ مشهدی و ترمهی یزدی و گلاب کاشان... بیش از اینها غمِ بم را گسل زلزلهها میفهمند دور یعنی: نرسی! هی بروی... هی بروی... هی بروی... معنی فاصله را جاده و پایآبلهها میفهمند طرح قلیان دلم را صفوی یا قجری نقش کنید آه جانسوز مرا شاه...
-
وحید پورداد
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1392 03:36
در این دوران نامردی و عصر بدگمان بودن چه سودی میبری ای مهربان از مهربان بودن؟ چه سودی میبری وقتی که قدرت را نمیفهمند و فرقی نیست پیش دشمنان یا دوستان بودن تو مثل آن معمایی که ساده حل نخواهی شد و من هم عاشق پیچیدگی چیستان بودن برای من که فرش و عرش را یک جور می بینم چه فرقی میکند دریا شدن با آسمان بودن؟ به من میگفت...
-
سجاد رشیدیپور
جمعه 9 اسفندماه سال 1392 02:37
نمیرنجم اگر کاخ مرا ویرانه میخواهد که راه عشق آری طاقتی مردانه میخواهد کمی هم لطف باید گاهگاهی مرد عاشق را پرنده در قفس هم باشد آب و دانه میخواهد چه حسن ِاتفاقی! اشتراک ما پریشانی است که هم موی تو هم بغض من، آری شانه میخواهد تحمل کردن قهر تو را یک استکان بس نیست تسلی دادن این فاجعه، میخانه میخواهد اگر مقصود تو...
-
سعید صاحبعلم
شنبه 3 اسفندماه سال 1392 03:41
آسمان، دزد است کشتی حالِ بادش را ندارد او فقط از دزد دریایی نمادش را ندارد باز میپرسی که کشتیهای من غرق است؟ آری مثل معتادی که خرج اعتیادش را ندارد باغ وحشی را تصور کن که میرقصد پلنگی تاب اشک ما و مرگ همنژادش را ندارد بیقرارم مثل وقتی مادری با یک شماره میرود تا باجهها اما سوادش را ندارد... حکم جنگ آمد تصور کن...
-
سجاد رشیدیپور
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 03:10
پیشتر عاشق ِکسی بودم، دختری اهل ِاین حوالی بود نه مدل، نه ستاره، نه مانکن، ساده اما عجیب عالی بود مثل ِقالیچهی پرنده، مدام از خوشی توی ابرها بودم روزهایم ستاره باران و رنگ ِشبهام پرتقالی بود من به پاییز فکر میکردم، زیر چتری که مشترک میشد شعر از لای دفترم میریخت، دست ِجیبم اگرچه خالی بود شعر در من شبیه یک چشمه،...
-
مجید آژ
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1392 02:39
هر چند که اندام تو برف سبلان است از گرمی اهوازِ لبت بوسهپزان است یک شهر در این عرضه تقاضای تو دارد تقصیر لبت نیست اگر بوسه گران است بازار طلا نیست اگر موی طلاییت با هر وزش باد چرا در نوسان است؟ سرریز شدم از یقهی پیرهن از بس در عشق تو سیّال تنم در فوران است تا برهی چشمان تو را گرگ ندزدد در مرتع گیسوت، دلم چشمچران...
-
سعید صاحبعلم
شنبه 26 بهمنماه سال 1392 02:37
وقتش رسیده مثل من امروز برداری آن قاب عکس کهنه را از کنج انباری با آستینت خاکهایش را بگیری باز بر نقطه ضعف خاطراتت دست بگذاری دستان من خاکیست، قدری گریه کن بانو! دستم معطر میشود وقتی که میباری دیشب به یادت «گریهها» را خواندم از اول اصلاً کتاب شعر «فاضل» را تو هم داری؟ دیگر نپرس از فکر من این روزها، قطعاً من هم به...
-
محمدسعید میرزایی
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1392 00:08
زمانه خواست تو را ماضی بعید کند ضمیر غایب مفرد کند، شهید کند شناسنامهی درد تو را کند تمدید تو را اسیر زمین، مدتی مدید کند به دستمال نسیم آمده است این پاییز که زخمهای اناریت را سپید کند میان بقچهی عطرش نشد که دختر باد سپیدهدم گل زخم تو را خرید کند زدهست خیمه بر این باغ ابری از اندوه که ردّ پای تو را نیز ناپدید کند...
-
حسین زحمتکش
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 22:56
انگار غزل آبنباتی شده باشد وقتی که دو تا لب، قر و قاطی شده باشد لبهای تو با طعم انار است و دو چشمت شیریست که کمکم شکلاتی شده باشد این طور نگاهم نکن انگار ندیدی شهری به هوای تو دهاتی شده باشد من با تو خوشم با نمد بر سر و دوشم بگذار که عالم کرواتی شده باشد باید که غزلهای مرا هم نشناسی وقتی که غزل هم صلواتی شده باشد