ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
از همآن روزی که در باران سوارم کردهای
با نگاهت هیچ میدانی چه کارم کردهای؟
با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولی
با همآن یک لحظه عمری بیقرارم کردهای
جرعهای لبخند گیرا – از شراب جامدت
بر دلم پاشیدهای - دانم- خمارم کردهای
موج مویت بُرده و غرق خیالم کرده است
روسری روی سرت بود و دچارم کردهای!
تازه فهمیدم که حافظ در چه دامی شد اسیر
با نگاهت، خندهات، مویت، شکارم کردهای
در خیابان اولین عابر منم هر صبح زود
در همآن جایی که روزی غصه دارم کردهای
رأس ساعت میرسی، میبینمت، رد میشوی...
کممحلی میکنی بیاعتبارم کردهای
من مهندس بودهام دلدادگی شأنم نبود
تازگیها گلفروشی تازهکارم کردهای
در نگاه دیگران پیش از تو عاقل بودهام
خوب کردی آمدی... مجنونتبارم کردهای
در ولضالین حمدم خدشهای وارد نبود
وای من، محتاج یک رکعتشمارم کردهای
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1392 ساعت 03:25
بیت آخر عالی عالی عالی