ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای کاش این سحر ز صبوحی حذر کند
یا اینکه در، به راه تو، خود را سپر کند
امشب نماز را به فرادا اقامه کن
تا قاتل از نماز جماعت حذر کند
بیدار شد که در صف پشت تو ایستد
تا صف به صف ملائکه را دربهدر کند
ای ماه سر به مُهر! سر از سجده برمدار
پشت سرت کسیست که شقالقمر کند
در آستین خویش نهفتهست تیغ را
تا آستان تو لب شمشیر، تَر کند
میخواهد از شکافتن فرق موجها
موسیصفت به آن سوی دریا گذر کند
این معجزات آیت پیغمبری نبود
داد از کسی که بر دل شیطان نظر کند
محراب در تلاطم خونابه غرق شد
خورشید، خون گریست که شب را سحر کند
نامردی از هراس به پل کوچهها گریخت
مردی کجاست؟ تا که حَسن را خبر کند
تا او بیاید و پدرش را به دوش خویش
از شطّ خون مسجد کوفه به در کند
در کاسههای شیر، شفا موج میزند
شاید که زخم شیر خدا را اثر کند
مولا به یاد فاطمه بر سر حنا گرفت
تا مثل روزهای جوانی سفر کند
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1393 ساعت 00:24