ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
من دهکدهای دورم و تو مثل قطاری
تنها هیجانم شدهای، گاهگداری
لبهای تو کشف همهی جاذبهها بود
وقتی که به لبخند تو افتاد اناری
در معرض لبخند تو بسیار شبیه است
احوال دل دلهرهدارم به شکاری
در ذهن زمان درک دل تنگ من این است
معصومیت جوجه در اندیشهی ماری
رفتار زمان با من متروکهی خاموش
بادی که گذر میکند از روی مزاری
حس میکنم این خانه مرا میخورد آخر
مثل بشر عصر حجر در دل غاری
زایندهی زاری شده طبعی که طرب داشت
این قابله بعد از تو شده «خاک سپاری»
وقتی که نباشی گذر عمر به چشمم
هر چند غنیمت، نمیارزد دو هزاری
در هر مطبی رای پزشکان من این است
دلتنگ به دیوانگی محض دچاری
تنهایی من مشکل فقدان بشر نیست
گفتم به همه خیر، که گویم به تو آری