ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
قصه با طعم دهان تو شنیدن دارد
خواب، در بستر چشمان تو دیدن دارد
وقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیم
دست در دست تو هر کوچه دویدن دارد
تاک، از بوی تَنَت مست، به خود میپیچد
سیب در دامنت احساس رسیدن دارد
بیخ گوش تو دلاویزترین باغ خداست
طعم گیلاس از این فاصله چیدن دارد
کودکی چشم به در دوخته ام... تنگ غروب
دل من شوقِ در آغوش پریدن دارد
«بوسه» سربستهترین حرف خدا با لب توست
از لب سرخ تو این قصه شنیدن دارد..!