ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
در سالهای ممتد مصلوب بودن
عیسی ندارد چاره جز ایوب بودن
ما هم که از نسل سپیداران نبُردیم
میراث چندانی به غیر از چوب بودن
ای کاش ابری، کفتری، موجی بیاید
ای کاش مردی از تبار خوب بودن
مردی که از نسل غزلهای نجیب است
در عین طوفان- سینگی محجوب بودن
در دست ما این قلبهای منتظر، زرد
این چشمهای قرنها مرطوب بودن