ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
بارها وعده دادند دینها
شک ندارند در آن یقینها
با گل و سیب و قرآن میآیی
میگذاریم در هفتسینها
مردگان کاش باشند آن روز
یا بیایند دنیا جنینها
میکِشی دست بر روی عالم
میشود پاک، چین از جبینها
گفتهاند آسمان مَرکب توست
شاید از ابر باشند زینها
گنجها ختم رنج زماناند
میشود باز، مشت زمینها
تیغ بر نیششان، نوششان باد!
مارهایی که در آستینها...
کفههای عدالت مساویست
بین پایین و بالانشینها
مهربانی و در موسم تو
رسم، رحم است بر خوشهچینها
عصر خوبیست عصر ظهورت
آرزو میکنم بعد از اینها -
تا دم آخرم با تو باشم
از «قلیلٌ مِن الآخِرین»ها