ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ماه امشب کاملست و آسمان گیسوی او
سیزده شب ماهها در آرزوی روی او
ماه معصومم اگر چه رو گرفت از چشمهها
از ورای ابرها هم میرسد سوسوی او
پشت پلکم خم شد از این غم که عمری چشم من
بر تمام خلق رو انداخت الا روی او
چشم طماعی ندارم گر چه ماهم کامل است
قانعم حتی به یک دیدار از ابروی او
گاه خورشید آرزو دارد که شب روشن شود
تا زمین یک دم ببیند ماه را پهلوی او
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 4 شهریورماه سال 1394 ساعت 07:25
زندگی
امشب برایم هر چه میخواهی بیاور
بیراهه ام، بیراهه ام، راهی بیاور
فکر نوشتن در سرم افتاده آقا
خودکار آبی ... کاغذ کاهی بیاور
از شب نوشتن عادت دیرینه ام شد
در تیرگی ها گم شدم، ماهی بیاور
دلگیرم از این زنده بودن، زندگی کو؟
دریا که نه! تنگی پر از ماهی بیاور
جز عاشقی راهی برای زندگی نیست
از چاله بیرون آمدم ... چاهی بیاور
سلام. سری به وبلاگ من هم بزنید.