ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
کوه، یخبندان دژخیمِ کلاهش را
برف این سنگینی سرد و سیاهش را
از بساط خاک بر میچید اگر خورشید
ناگهان میکرد افشا روی ماهش را
سردِ ساکت، سردِ در زنجیرِ بیفریاد
زندگی باور ندارد اشتباهش را
در زمستان ریشه بستن جرم این باغ است
پس کمر خم کرده تاوان گناهش را
•
آه شامِ تا ابد! خورشید روشن کو؟
در کجای این زمین گم کرده راهش را؟
مجتبیٰ فرد
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1394 ساعت 17:29