ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
تو مرد اجتماعی پیراهنآجری
من دختری خجالتی و سرد و چادری
من دختری خجالتیام در حوالیات
دارم کلافه میشوم از بیخیالیات
ترسیدهام از این همه محبوب بودنت
با دختران دور و برم، خوب بودنت
با من شبیه خواهر خود حرف میزنی
من خستهام از این همه داداش ناتنی
با گیرهای که روسریام را گرفته است
دنیا مسیر دلبریام را گرفته است
با من قدم بزن کمی از این مسیر را
با خود ببر حواس من سربهزیر را
صعبالعبور قلهی خودخواه زندگیم
ای نام کوچکت غم دلخواه زندگیم
تبعید میشوم به تو در شب نخوابیام
با تو درست مثل زنی انقلابیام
آرام در مقابل من ایستادهای
بر هم زدهست نظم مرا اخم سادهای
بیرحمی است با تو زنی همقدم شود
تا دختری خجالتی از جمع کم شود
باید که از حوالی قلبم بکاهمت
با حفظ حد فاصل شرعی بخواهمت
در من جهنمیست که از سربهراهی است
دنیای من بدون تو یک حرف واهی است
خیلی قشنگ بود خوش حال میشم به وبلاگ منم سر بزنید
و اگه مایل باشید تبادل کنیم
با اجازتون چند تا شعر رو shareمیکنم
خواهش میکنم
عالی بود، کم پیش میاد از شعری اینقد لذت ببرنم، احساسش واقعی بود
سلام و دردو بر شما
بسیار عالی سروده اید
لذت بردم
درود خدابر شما
خیلی خیلی زیباست امیدوارم شعرهای زیبای شمارا بیشتر ببینبم
درود خدابر شما
خیلی خیلی زیباست امیدوارم شعرهای زیبای شمارا بیشتر ببینبم