ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
از بید، مشک میچکد، از برگ گل، گلاب
بیدار شو درخت جوانم، چه وقت خواب؟
بیدار شو که پیچک و میخک، نسیم و برگ
در رقص آمدند از این شعرهای ناب
بیدار شو که پنجره دلتنگ عطر توست
دلتنگ رنگ پیرهنت در میان قاب
پیراهن شکوفهای گلبهی بپوش
تا شبنم از طراوت رویت شود شراب
دلواپس حسودی چشم چمن مباش
اسپند دود کرده برای تو آفتاب
آیینه را مقابل لبهای من بگیر
من زندهام به عشق غزلهای بی کتاب
بیزارم از دریچه بیبرگ و بیدرخت
من را به انتظار چرا میدهی عذاب
بیدار میشوی تو... بهاران خجسته است
بیدار شو جوانه بختم... دگر نخواب!
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 23 مهرماه سال 1393 ساعت 13:04