ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
تا نفسگیرم نکرده گریههای این غروب
سرخی آفاق را از چشمهای من بروب
گم شوم شاید شبیه وعدهی دیدار در
بادهای بیشمال و آسمان بیجنوب
هیچ بیداری شبیه رسم این دیدار نیست
نیمهشبهایی که میبینم تو را در خواب، خوب
نیمهشبهایی که ماه از حسرت دیدار تو
میکند در نقرهزار خوابهای من رسوب
قحطسال عشق هم آمد عزیزا! پس چه شد
خرمن آن وعدههایی را که دادی خوب، خوب؟
بی تو نه چاهی، نه راهی، نه خدایی مانده است
آه! تنها کعبهای دارم که از سنگ است و چوب
ای غم یوسف که در دل پادشاهی میکنی!
سر به این سینه به این دیوار زندان کم بکوب
غیب و پیدا هر چه باشی من میآموزم تو را
اِنّ ربّی یَقذِفُ بالحقِّ علّامُ الغُیوب*
* سوره سبا آیه 48