ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
با چتر آبیات به خیابان که آمدی
حتماً بگو به ابر، به باران که آمدی
نمنم بیا به سمت قراری که در منست
از امتداد خیس درختان که آمدی
امروز، روز خوب من و روز خوب توست
با خندهروییات بنمایان که آمدی
فوارههای یخزده یکباره وا شدند
تا خورد بر مشام زمستان که آمدی
شب مانده بود و هیبتی از ناگهان تو
مانند ماه تا لب ایوان که امدی
زیبایی رها شده در شعرهای من!
شعرم رسیده بود به پایان که آمدی
پیش از شما خلاصه بگویم ـ ادامهام
نه احتمال داشت نه امکان، که آمدی
گنجشکها ورود تو را جار میزنند
آه ای بهار گمشده... ای آن که آمدی
مجتبیٰ فرد
دوشنبه 24 شهریورماه سال 1393 ساعت 22:59