ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
گر چه بر چشمت جسارت کرده، آهو را ببخش
گر چه خود را جا زده جای تو، شببو را ببخش
هیچ منظوری ندارد میخرامد مثل تو
کبک نازم! راه رفتنهای تیهو را ببخش
با فقط یک تار، احساس رهایی میکنند
بادهای هرزهگرد بوسه بر مو را ببخش
آرزو دارد غلام حلقه بر گوشات شود
خوشخیالیهای باغ آلبالو را ببخش
جان به در بردهست از امواج چشم آبیات
آن که کشف از پلکهایت کرد پارو را ببخش
خواستار شورشی با طعم لبهای تواند
کودتای آن همه سرباز کندو را ببخش
دور اگر برداشت دور دستهایت بیخیال
آفتاب تنطلای من! النگو را ببخش
کرده از اندام تو معماریاش را اقتباس
اصفهان و آن پل گستاخ خواجو را ببخش
از شفاخواهی دستت نسخهها برداشتند
بوعلی سینا و طبّ نوشدارو را ببخش
بیگمان نقشت کمالالملک را نقاش کرد
خودسرانه عاشقیهای قلم مو را ببخش
بازتاب ماه تو در ماه تو در ماه توست
آینه در آینه ایوان نهتو را ببخش
با خیالت خاطراتی دور پنهان کردهاند
دلخوشیِ گنجههای کنج پستو را ببخش
فلسفه یعنی تو که بالاتری از درک عشق
سفسطهبازی سقراط و ارسطو را ببخش
شاعری مثل مرا کرده خدا دیوانهات
پس به من خرده نگیر و تا ابد او را ببخش
مجتبیٰ فرد
یکشنبه 26 مردادماه سال 1393 ساعت 00:27
چقدر خووووووبه این کار. تصویرهاش معرکه است. فوق العاده بود.
من در برابر این شعر تعظیم می کنم.
آفرین بر شهراد میدری عزیز و خوشا ایامی که فیسبوک رونق داشت.