دستهایت دو جوجه گنجشکاند، بازوانت دو شاخهی بیجان
ساق تو ساقهی سفیـدی که سر زده از سیاهی گلدان
میوههای رسیدهای داری، پشت پیراهن پر از رنگ
مثل لیموی تازهی «شیراز» روی یک تخته قالی «کرمان»
فارغ از اختلاف «چپ» با «راست» من به چشمان تو میاندیشم
ای نگاه همیشه شکاکت، ائتلاف فرشته با شیطان
فال میگیرم و نمیگیرم، پاسخی در خور سوال اما
چشم تو باز هم عنانم را میسپارد به دست یک فنجان
با هماین دستهای یخبسته، میکِشم ابروی کمانت را
تا به سوی دلم بیندازی، تیری از تیرهای تابستان
در تمام خطوط روی تو، چشم را میدوانم هر بار
خال تو خط سیر چشمم را میرساند به نقطهی پایان