ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
فردای منی ای همه دیروز من از تو
ای آنکه دو چندان شده تقدیس زن از تو
روزی که خدا باز مرا زنده بخواهد
باید بدمد در دهنم یک دهن از تو
در جسم تو جاری شده از روح خدایان
یا وام گرفتند خدایان بدن از تو
والاتر از آنی که در این شعر بگنجی
کوچکتر از آنم که بگویم سخن از تو
سرسبزترین فصل در این زردی پاییز
بگذار بپوشد غزلم پیرهن از تو
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1393 ساعت 18:38