ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
گُردآفرید شعر سپیدم عنان به دست
این بار از کمین به در آمد کمان به دست
خلخالهای ساخته از استخوان به پا
شمشیرهای آختهی خونچکان به دست
در شیشه کرد خون مرا آن که پیش از این
آورده بود قلب مرا با زبان به دست
آسان به این پری نرسیدم؛ که گفتهاند:
دشوار میرسد پَر هندوستان به دست
دنیا به کام ما شد و نوبت به ما رسید
اما... گرفت جای شکر، شوکران به دست
هر چند جز شرنگ نصیبم نشد، ولی
ما ایستادهایم هنوز استکان به دست
شمشیر خونچکان تو ای عشق سرفراز!
تا هست جان سرکش ما همچونآن به دست
مجتبیٰ فرد
یکشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1393 ساعت 18:40