ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
چه خطّی مینویسد سرمه بر بادام طولانی
کتابت کن تماشا را به نستعلیق حیرانی
جلاجنگ سُم اسبان، خراج چشمْزخم تو
بگو چشمت کنند آهوسواران خراسانی
رسولان سرِ زلفت پریشاناند از هر سو
به بعثت میرسد هر سوی این گیسو، پریشانی
چه سرخی میکند خنجرخرامیهای رگهایت
انارت را دو قسمت کن؛ شهید اوّل و ثانی
برقص ای آتشِ هندو دوات روی کاغذ را
که نستعلیق را شیواتر از آهو برقصانی
فراوان کرده حُسنت رونق بازار حالم را
چه حالی دارد از حُسن تو بازار فراوانی
سپاه سیب غلتید از طواف کعبهی چشمت
که آسیب بلا را از مریدانت بگردانی
چه میگویم؟ نمیگویم؛ که خاموشاند درویشان
که خاموشاند هنگامی که تو انجیل میخوانی
سلامم را به دار آویز و در بگشا به تکفیرم
مسیحای جوانمرگ من از ترس مسلمانی!
مجتبیٰ فرد
جمعه 5 اردیبهشتماه سال 1393 ساعت 23:09