ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
مثل دلتنگی برای سرزمین مادری
سخت دلتنگت شدم ابروکمان بندری
خواب میبینم که هر شب پشت دریاهای دور
آب بازی میکنی با ماهی و ماه و پری
من که میترسم... تو آخر با همین طنّازیات
میکنی بازار حُسنِ ماه را بی مشتری
مرد یعنی من که از جان عاشقت هستم و عشق
بازی باد است با موی تو زیر روسری
عشق یعنی تو که از دور از دل این فاصله
مثل آب خوردن از دلواپَسَت دل می بَری
روی تلخ قصّه را داری نشانم میدهی
کاش میشد تا ببینم از تو روی دیگری...