ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
با این همه جدایی، دنیا ادامه دارد
تلخ است و سخت و مبهم، اما ادامه دارد
مجنون اگر چه چندیست، دست از جنون کشیده
لطفاً به او بگویید: «لیلا ادامه دارد»
مجتبیٰ فرد
یکشنبه 11 مردادماه سال 1394 ساعت 17:24
از وصفِ تو درمانده قلم، حرف نداری
کاین گونه شده رام تو این طبع فراری
هر کس که به تو نیمنگاهی نظر انداخت
نه صبر به جا مانده برایش نه قراری
بیهوده به دنبال نگاه تو دویدم
چون آدم جامانده به دنبال قطاری
خواهان تو بسیار و تو انگار نه انگار
محبوبترین سوژهی هر صید و شکاری
در دیدهی من خوبترین مرد زمینی
هر چند که در چشم همه، مسالهداری!
یا کام بگیرم ز تو یا جان بِسِپارم
پرسودتر از این که شنیدهست قماری؟
تو عاشق شعری و منم حرف دلم را
با شعر نوشتم که به خاطر بِسِپاری
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 ساعت 12:30
تو که مجنون نشدی تا بشوم لیلا من
روز و شب غرق سخن با همگان، الا من!
حتماً اینگونه نوشتند که: «با هم نشویم»
ور نه کو فاصلهای از لب سرخت تا من؟
عطر مردانهی پیراهن تو کشت مرا
لرزه افتاد سراپام و شدم رسوا من!
اعتمادم به تو از هر بشری بیشتر است
وقت اثبات رسیدهست دگر، حالا من...
کم کن این فاصله را، هیچ مراعات نکن!
ترس در چشم تو پیداست گُلم، اما من...
دستی از جنس نوازش تو به موهام بکش
آدمی تشنهی ناز است، ببین! حتی من!
چه گناهی؟ تو مرا تنگ در آغوش بگیر
تن تو عین بهشت است، جهنم با من!
حدّ شرعی نشود مانع ما، راحت باش!
محرمیّت همه با خطبه که نیست، الزاماً
عاقبت رام شدی، از نفست سیر شدم
مرحبا بر چه کسی؟ حضرت شیطان یا من؟
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 ساعت 00:50