ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
از من ربوده بودِ تو صبر و قرار را
اصلاً قرار پیشکشات، اختیار را
از هر طرف که میروم آغشتهام به تو
سد کرده است عشق تو راه فرار را
روی سپید و موی سیاهت به دست باد
برهم زدهست نوبت لیل و نهار را
آه از لبت که نابترین بیت شعرهاست
آخر چگونه شرح بگویم انار را؟
از عطر خاک راه تو مستاند آهوان
گل کرده است پای تو گرد و غبار را
وصفت به هر دیار که رفتهست بُرده است
از آن دیار رونق هر چه نگار را
پیراهنم فدای زلیخاییات شود
ننگا به من اگر ندرم این حصار را
از من نخواه زنده بمانم بدون تو
یک گل چگونه در چمن آرَد بهار را؟
میآیی و به پای تو سر میبُرم به شوق
این انتظار تلختر از انتظار را