ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
پیرم ولی مثل جوانیها سرم داغ است
با این که خاموشم ولی خاکسترم داغ است
من بر خلاف عدهای از مرگ میترسم
از فکر مردن در جهنم بسترم داغ است
آیینهها تنها تَرَک را یاد من دادند
یک نیم من یخ کرده، نیم دیگرم داغ است
پیغمبر عشقم ظهورت را مسجل کن
بازار «من ایمان به تو میآورم» داغ است
دارم به پایان میرسم کمکم ملالی نیست
اما هنوز از گفتن تو دفترم داغ است