ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ترس یعنی کسی که پیدا نیست
ترس خونیست مانده روی کاه
حال یک مرغ قبل سلّاخی
لحن یک نطق قبل استیضاح
خوردن آب و دانه قبل از مرگ
آخر قصّهای که میدانی
فکر کردن به لحن یک چاقو
خستگی قبل یک سخنرانی
ترس یعنی که نعش مزرعه را
پرت کردند پشت گاریها
روز و شب کار کردنت با شوق
ترس یعنی اضافهکاریها
دیالوگ کردن تو با سلاخ
کشتنت بی صدا، بدون حس
ترس یعنی توقع پاسخ
به سوالات مبهم مجلس
ترس یعنی کسی که پیدا نیست
یا دروغی که باد آورده
تهمت و خون چکیده از دستی
که نشستهست پشت یک پرده
ترس چیزیست مثل این لرزش
که کمی وارد صدات شده
ترس تصویر مرغ سر کندهست!
ترس یعنی وزیر مات شده!