ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
چو غواصی که از صید صدف مایوس برگردد
نفس تا کی رود پایین و با افسوس برگردد؟
در این شهر خرابآباد، انسانی نخواهی یافت
وگر صد شیخ دیگر باز با فانوس برگردد
سیاست نیست اسرار نهان با دوستان گفتن
بسا پیک امین در جامهی جاسوس برگردد
همآن بهتر به کیش خویش برگردی که ممکن نیست
کلاغی از شب آیینهها طاووس برگردد