ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
شاید تو آمدی و به یمن تو خندهها…
در باغها دوباره صدای پرندهها…
شاید به احترام تو آن ساعت عزیز
ساکت شدند از حرکت، چرخدندهها
بیهمزبانی و غم بیهمزبانی و…
شاید مرا گرفتی از این خونمکندهها
نزدیکتر شدی به من آن گونه که خدا
نزدیکتر به گرمی رگهای بندهها…
در بیشههای چشم تو شیر آرمیده است
رام تو میشوند درونم، درّندهها
با من بمان که عشق به دنیا بیاوریم
دنیا به ما… به عشقپدیدآورندهها