ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم
باید این بار به غوغای قیامت برسم
من به «قد قامت» یاران نرسیدم، ای کاش
لااقل رکعت آخر به جماعت برسم
آه، مادر! مگر از من چه گناهی سر زد
که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟
طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من
نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم
سیب سرخی سر نیزه است... دعا کن من نیز
این چنین کال نمانم به شهادت برسم
وبلاگ قشنگی داری با انتخاب هایی بجا و قشنگ !
از غزلهای زیبا و ماندگار حسین منزوی هم استفاده کن !
شاعربمانی !