ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
درد یک پنجره را پنجرهها میفهمند
معنی کورشدن را گرهها میفهمند
سخت بالا بروی، ساده بیایی پایین
قصّهی تلخ مرا سُرسُرهها میفهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرفزدن
چشمها بیشتر از حنجرهها میفهمند
آن چه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکرهها میفهمند
نه! نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرنها بعد در آن کنگرهها میفهمند
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 07:35
خیلی قشنگ بود
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام من عاشق شعرای کاظم بهمنیم.خوشحال میشم اگه چند تا از شعر هاشو برام ایمیل کنید. به منم سربزنید
یه چندتایی دیگه دارم.
به همین وبلاگ سر بزنید.