این بار جای چشم و دو ابرو قفس کشید
بعدش به جای قلب برایش هوس کشید
پروانهای کشید کنار گلی سپید
پروانه را پراند و به جایش مگس کشید!
یک تیر و یک کمان و کمی آن طرفتَرَش
یک قلب پاره پاره در تیررس کشید
بعد از گذشت ششصد و هشتاد و هشت روز
فهمید هر چه از تو کشیده عبث کشید
میخواست حرفهای دلش را. . . نزد ولی
حرفی نزد به جای دیالوگ نفس کشید
یک لحظه کل زندگیاش را مرور کرد
یاد دو چشم ناز تو افتاد. . . پس کشید. . .
غزلهای این اواخر خیلی خوب انتخاب میشن...
)
(خوب یعنی اینکه با سلیقه من جور درمیان
همه مال شاعرای معاصرند
شما هم امروزی
من امروزی نیستم... به هیچ عنوان!