ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
نه سزاوار حَرَم، نه لایق بتخانهام
در خرابآباد دنیا، جغد بیویرانهام
فرقم از سرکوب محنت، یک نَفَس خالی نبود
گر ز کار افتاد دستم، ریخت بر سر، خانهام
بس که هرگز پُر ندیدم، جام عیش خویش را
باورم ناید که پُر خواهد شدن پیمانهام
من نباشم رونق عشق و محبت میرود
تیشهی فرهادم و بال و پر پروانهام
چه خشنگه چه مالنکه