لالهی وحشی من به چه امید سر از خاک برون میآری؟ به خیالت که بهار آمده است؟ گل به بار آمده است؟ که زمستان سپری گشته و سرما رفته؟ یخ غم وا شده و سوز ز صحرا رفته؟ لالهی وحشی من به چه امید سر از خاک برون میآری؟ به خیالت که در این ابر عقیم، نم بارانی هست؟ یا در این باد که گلشن همه افسرده از اوست نفسِ گرمِ بهارانی هست؟ لالهی وحشی من در دل خاک بخواب زندگی سخت به خواب است هنوز! چه بهاری؟ چه گلی؟ که سراب است هنوز! آسمان سرد، زمین سرد، نقش امید بر آب است هنوز!
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 ساعت 01:36
چه زیبا و ... چه تلخ مثل روزهای سرزمین ما ... زنده باشی. شعر های خوبی انتخاب می کنی و من همیشه خواننده پرو پا قرصتم، اگه کوتاهی می کنم و نظر نمی دم به بزرگواریت ببخش.
زنده باشی
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
چه زیبا و ... چه تلخ مثل روزهای سرزمین ما ...
زنده باشی. شعر های خوبی انتخاب می کنی و من همیشه خواننده پرو پا قرصتم، اگه کوتاهی می کنم و نظر نمی دم به بزرگواریت ببخش.
زنده باشی