ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای خدا از همگان خسته شدم
تک و تنها به تو دلبسته شدم
روحم از خاک سبکمایه گسست
به تو و روح تو پیوسته شدم
ای خدا! نام تو اینجا بردن
پی کسب است و پی کار و کیا
سجده بر مهر کنم، میترسم
خلق خوانند مرا اهل ریا
سجده بر مهر کنم پنهانی
فارغ از مذهب ترسآموزان
فارغ از خندهی روشنفکران
فارغ از کینهی قرآنسوزان
دین؛ دکان نیست که کالاش خرم
نیست سکّو که به بالاش پرم
دین به هر برگ دهد سبزی و من
سروِ مینوصفتِ کاشمرم
دین اگر مایهی آبادانی است
هر که این سرو کَنَد، بیدین است
چه خلیفه چه کشیش و مؤبد
تا قیامت عملش ننگین است
زین پس آن کس که کند ویرانی
گر چه دین نام نهد شیوهی خود
باغ دین یکسره آتش نزنم
از غم کیسهی بیمیوهی خود
نیمهی خالی لیوان زین سان
میشود پُر به نگاهی مجنون
کاش از نفرت لیلی دیگر
نشود سنگ تعصّب، وارون
یک کلام: ******** سجده*********
برقرار باشید
شعرهای شما خیلی خوب حس، و حال و هوای آن لحظه شاعر را منتقل می کند.
موفق باشید