ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
تواند باغبانت، باغ را بیهوده در بندد
ولى نتواند اى گل، بلبلت را بال و پر بندد
دل ما را به هم راهى است پنهانى که مىآیم
به کویت از رهى دیگر اگر راهى دگر بندد
دلم با نور مه مىآید و باد سحرگاهى
مگر در بر رخ نور مه و باد سحر بندد
رقیبا رو دعایى کن که عشق از ما زوال آید
که نبود در جهان دستى که دست عشق بر بندد
چه زیبا بسته بودى دوش آن نازککمر جانا
چنین زیبا ندیدم کَس به قتل اى مَه کمر بندد