ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
شب و روز با هم کجا جنگ دارند؟
که پشتِ هماند و دلی تنگ دارند
یکی تَنگِ ماه و یکی تَنگِ خورشید
مداری که فرسنگْ فرسنگ، دارند
به عریانیِ پیرهنهای باران
که همقدرِ رنگینکمان، رنگ دارند
به دریا که از رود جاری است سوگند
اگر جوششی هست از سنگ دارند
طبیعت! کجای تو جای کسانی است
که با باد هم قصد نیرنگ دارند
که هر شاخه شلاق خواهد شد آخر
تمام درختان، از این، ننگ دارند