ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
پیش از آنی که به چشمان تو عادت بکنم
باید ای دوست به هجران تو عادت بکنم
یا نباید به سرآغاز تو نزدیک شوم
یا از آغاز به پایان تو عادت بکنم
بهتر آن است که چشم از تو بپوشم انگار
تا به چشمان پشیمان تو عادت بکنم
چون زمستان و خزان از پی هم میآیند
من چه گونه به بهاران تو عادت بکنم؟
بادبان میکشم و موج و خطر در پیش است
باید ای عشق، به طوفان تو عادت بکنم
سادهتر نیست در آغوش عطش جان بدهم
تا به سرچشمهی سوزان تو عادت بکنم؟!
ای دل غمزده دیری است که عادت دارم
به سخنهای پریشان تو عادت بکنم!