ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

زهرا شعبانی

ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻏﺼﻪﺗﺮﺍﺷﯽ ﻧﮑﻨﻢ
ﻓﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﻧﮑﻨﻢ

ﻓﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺳﺮ ﻇﻬﺮ
ﺭﻭﯼ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﺩﻟﻢ ﺁﺏ ﺑﭙﺎﺷﯽ ﻧﮑﻨﻢ

ﺣﻮﺽ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺭﺍ ﮔﺮ ﭼﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﮔِﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﮐﺎﺷﯽ ﻧﮑﻨﻢ

ﻣﻦ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺯﺧﻢ ﺟﮕﺮﺳﻮﺯﻡ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻭﻡ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍین همه ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺣﻮﺍﺷﯽ ﻧﮑﻨﻢ

زهرا شعبانی

طاقت ندارم از نگاهت دور باشم
یا پیش هم باشیم و من مجبور باشم...
 
با من بمان، هر لحظه می‌افتم به پایت
هر چند در ظاهر، زنی مغرور باشم
 
وقتی دلت صیاد این دریاست ای کاش
من ماهیِ افتاده‌ای در تور باشم
 
بگذار با رؤیای وصلت خو بگیرم
حتا اگر یک وصله‌ی ناجور باشم
 
آغوش وا کن حرف‌هایم گفتنی نیست
تا کی فقط در شاعری مشهور باشم؟!
 
پیراهنم ارزانی چشمان مستت
لطفی ندارد عشق اگر محصور باشم

روزی اگر سهم کسی بودی دعا کن
من کور باشم،
                کور باشم،
                                کور باشم...

زهرا شعبانی

نشد که زندگی‌ام را کمی تکان بدهی
نخواستی سر این عشق امتحان بدهی

نخواستی که بمانی و دردهای مرا
فقط یکی دو سه سالی به دیگران بدهی

قرار بود همین روزها به هم برسیم
قرار بود تو بابا شوی و نان بدهی

نگو که آمده بودی سری به من بزنی
و بعد بگذری و دل به این و آن بدهی

نگو از اول این راه عاشقم نشدی
نگو که آمده بودی خودی نشان بدهی

گناه فاصله‌ها را به پای من زدی و
نخواستی به تن خسته‌ام زمان بدهی

چه اتفاق غریبی است این که دل بکند
کسی که حاضری آسان براش جان بدهی

نشسته‌ام سر سجاده رو به روی تو باز
هنوز منتظرم در دلم اذان بدهی!