ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

عراقی

خُرّم، تن آن کس که دل ریش ندارد
و اندیشه‌ی یار ستم‌اندیش ندارد

گویند رقیبان که ندارد سر تو، یار
سلطان چه عجب گر سر درویش ندارد

او را چه خبر از من و از حال دل من
کو دیده ی پر خون و دل ریش ندارد

این طرفه که او من شد و من او و ز من یار
بیگانه چنان شد که سر خویش ندارد

هان ای دل خون‌خوار، سر محنت خود گیر
کان یار سر صحبت ما بیش ندارد

معشوق چو شمشیر جفا بر کشد از خشم
عاشق چه کند گر سر خود پیش ندارد

بی‌چاره دل ریش «عراقی» که همیشه
از نوشِ لبان، بهره به جز نیش ندارد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد