دورهی ضحّاک طِی شد، پیش از او جمشید کِی هم
شاه رفت از دارِ هستی، میرسد دورانِ وِی هم
غیرِ ذاتِ حق نخواهد ماند بر تختی، امیری
بوی الرحمن بلند است از تنورِ مُلکِ رِی هم
آری آوازِ دُهُل از دور خوش بودهست روزی
حال، چندی بشنوید از نالهی جانسوزِ نِی هم
غم چنان از شش جهت آوار خواهد شد که هرگز
شادمانی در دلی باقی نمیمانَد به مِی هم
فکرِ بالاپوش باید کرد پیش از برف و بوران
بعدِ فروردین میآید لاجرم کولاکِ دِی هم
ممنون که بلاگ رو زنده نگه داشتید...
متشکرم