دامنه برفی به لب چشمهسار، کبک خرامان بهار این همه؟
خنده نکن ناز نکن گُل نچین، وسوسه کردن به شکار این همه؟
اسب سپید قد و بالا بلور، یال به توفانزدهی شوق و شور
سرکش و طغیانگر و مست غرور، دلبری از ایل و تبار این همه؟
طاق زده نصف جهان کاشیات، فرشچیان خیره به نقاشیات
سرمه کشیدی به طلا پاشیات، آینه و نقش و نگار این همه؟
گرمی پُرشور بغل وای من، نابترین بیت غزل وای من
از لب تو باز عسل... وای من، کوزهی پُر شهد انار این همه؟
مست هیاهوی شرابم نکن، یخ نشکن در من و آبم نکن
راه نرو باز خرابم نکن، هر قدمت زلزلهوار این همه؟
هی نرو این راه سرازیر را، حرص نده ماشهی ده تیر را
باز هوایی نکن این شیر را، آهو و در فکر فرار این همه؟
با گِله در خواب چه گفتی به من؟ شب، شب مهتاب چه گفتی به من؟
با تب و با تاب چه گفتی به من؟ عاشقی و داد و هوار این همه؟
صبح کسی گفت چهها کردهای، با غزلت شور بهپا کردهای
باغ پُر از گل که صدا کردهای، اول پاییز و بهار این همه؟