ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
با کبوترهایِ ایوان تو همقد نیستم
عاشق پروازم اما من در این حد نیستم
در جوار پنجره فولاد حالم خوب شد
هر کجا غیر از حرم باشم، فقط «بد نیستم»
حاجتم را میدهی حتماً، صبوری میکنم
خستهام، بیطاقتم، اما مردّد نیستم
ذرهای گندم مرا پابند صحنت میکند
من که محتاج لب ایوان و گنبد نیستم
از خودم میپرسم آیا جز حرم دنیا کجاست؟
من کجای عالَمم وقتی که مشهد نیستم؟
این سفر سربههواتر، این سفر عاشقترم
حق بده! این بار تنها و مجرد نیستم
موقع برگشتن از مشهد خیالم راحت است
خوب یا بد، هر چه باشم، آنکه آمد نیستم
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1395 ساعت 01:02