ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

مریم جعفری آذرمانی

نرو خورشید... نشْنید و به سمت کوه، راهی شد
و عکس ماه افتاد و تمام چشمه، ماهی شد

نمی‌شد سد بکارم روبرویش تا که برگردد
و رفت و رنگ اقیانوس، هم‌رنگ کلاهی شد،

که هر شب آسمان کهنه می‌پوشید و می‌پوشد
جهان هم تا جهنّم را بگوید حلقِ چاهی شد

زمین چرخید و هی چرخید و هی چرخید دور من
که دیگر چشم من، محوِ تماشای سیاهی شد

گلو را وا کن و بالا بیاور غصه‌هایت را
حقیقت را بخور، تلخ است، امّا سیر خواهی شد
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد