ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
قرار بود خود از حال خود خبر بدهی
نه این که نامه به دستان نامهبر بدهی
نوشتهای که: چنان باش در کشاکش درد
که زیر بار بر آیی و بار و بر بدهی
درخت باشی و سرسبز در تمامی عمر
اگر تبر بشوی باز هم ثمر بدهی
قفسقفس نفست را بریده باشند و
به میلههای قفس، شوق بال و پر بدهی
ندار باشی و در سالگرد در به دری
برای هدیه به معشوق خویش سر بدهی
نوشتهای و قبول است هر چه بنویسی
اگر که لطف کنی بوسه بیشتر بدهی
من و نداری و این راه پر خطر، ای کاش
لبی به لب بزنی، خرجی سفر بدهی