ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی است
که آنچه در سر من نیست، ترس رسوایی است
چه غم که خلق به حُسن تو عیب میگیرند؟
همیشه زخم زبان خونبهای زیبایی است
اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشایی است
شباهت تو و من هر چه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی است
کنون اگر چه کویرم هنوز در سر من
صدای پر زدن مرغهای دریایی است
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1395 ساعت 14:02