ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
چشم؛ زیتون سبز در کاسه، سینهها؛ سیب سرخ در سینی
لب میان سفیدی صورت؛ چون تمشکی نهاده بر چینی
سرخ یا سبز؟ سبز یا قرمز؟ ترش یا تلخ؟ تلخ یا شیرین؟
تو خودت جای من اگر باشی ابتدا از کدام میچینی؟
با نگاهی، تبسمی، حرفی، در بیاور مرا از این تردید
ای نگاهت محصل شیطان، اخمهایت معلم دینی
هر لبت یک کبوتر سرخ است، روی سیمی سفید، با این وصف
خنده یعنی صعود بالایی، همزمان با سقوط پایینی
میشوی یک پری دریایی از دل آب اگر که برخیزی
میشوی یک صدف پر از گوهر روی شنها اگر که بنشینی
هر چه هستی بمان که من بی تو، هستی بیهویتی هستم
مثل ماهی بدون زیبایی، مثل سنگی بدون سنگینی
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 17 تیرماه سال 1395 ساعت 08:35
بی تابم و دل خسته تر از آه ِ شبانگاه
دارد به کجا می برَدَم این غم ِ جانکاه ؟!
فرجام پلنگانه ام از دست تو مرگ است
از دست تو ای ماه ! تو ای ماه ! تو ای ماه !
لبخند بزن "پنجرة بستة " خود را
بگشای به روی من ِ بدجور " هوا خواه " !
تا دامنة دامنت آشفته ترین است ؛
هستی تو دلیل سفر این همه سیّاح
تنها روش "کشف حجاب" تو همین است ،
باید که عمل کرد به " قانون رضا شاه "
" شیرینی " و پابند "اصولت " و چه افسوس !
" فرهاد وَش " اما نشدی "طالب اصلاح "
حنظله ربانی
بی تابم و دل خسته تر از آه ِ شبانگاه
دارد به کجا می برَدَم این غم ِ جانکاه ؟!
فرجام پلنگانه ام از دست تو مرگ است
از دست تو ای ماه ! تو ای ماه ! تو ای ماه !
لبخند بزن "پنجره ی بسته ی " خود را
بگشای به روی من ِ بدجور " هوا خواه " !
تا دامنه ی دامنت آشفته ترین است ؛
هستی تو دلیل سفر این همه سیّاح
تنها روش "کشف حجاب" تو همین است ،
باید که عمل کرد به " قانون رضا شاه "
" شیرینی " و پابند "اصولت " و چه افسوس !
" فرهاد وَش " اما نشدی "طالب اصلاح "
حنظله ربانی