ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
پیکری پیرم که در هر دورهای جان داشتم
معبدی متروکهام، ادیان، فراوان داشتم
عشقهایی دیدهام مرموز و گوناگون و ژرف
روزهایی ملتهب، شبهای نالان داشتم
رود اگر میبینیام آرامشم هموار نیست
دشت میداند که چندین بار طغیان داشتم
هر کسی اندازهی اندیشهاش عاشق شده
فرق من این بود اگر با هر چه حیوان داشتم
من کشاورزی اگر بودم تمام سالها
از خدا در ذهن خود تصویر باران داشتم
قریهای کوچک اگر بودم نمیگفتم که؛ کاش -
کوچههایم تنگ هستند و خیابان داشتم
خوب میدانم اگر پایم نلغزید از مسیر
در تمام طول راهم یک نگهبان داشتم
خوب میدانم جهان شعر من بی شور عشق
خالی از مردمترین بود و بیابان داشتم
باز هم ای جان ناقابل فدای عشق شو
از همان اول به تقدیم تو ایمان داشتم
با من از برگشتن ناممکنت حرفی نزن
من خدایی خستهام مثل تو انسان داشتم
روح من جریان نامیرایی از تنهایی است
کاش من هم مثل تو یک روز پایان داشتم
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1395 ساعت 10:02