ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
چند روزی میشود مثل خزر توفانیام
من فدای چشمهاتم دلبر گیلانیام
سبز جنگلهای گیلان سبز چشمان شماست
حافظ چشم توام، مامور جنگلبانیام
صد قصیده شرح چشمانت کنم بیفایده است
شاعر قرن ششم هستم خود خاقانیام
ارمغانت شاخهای زیتون منجیل است و من
امپراطوری بدون افسر یونانیام
بی تو خورشیدی ندارد آسمان لحظههام
من هوای رشت هستم دایماً بارانیام
نوجوانم کرده چشمت این خود نوستالوژی است
سخت بیتاب تب عشقی دبیرستانیام
بیقرارم بیقرارم بیقرارم بیقرار
من تپشهای تنی با روح سرگردانیام
کور خواهم کرد چشمی را که دنبالت کند
با غرور و غیرتی در خون کردستانیام